آتش امید

!!! عاشیقیزم

عاشق و دوستار همه و همه ام

 تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد . او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند کسی نمی آمد . سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد . اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود ، به هنگام برگشت دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود . متأسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود .

از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی ؟

صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید . کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد .

مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید : شما از کجا فهمیدید من در اینجا هستم ؟ آنها جواب دادند، ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم !

وقتی که اوضاع خراب می شود ، نا امید شدن آسان است ولی ما نباید دلمان را ببازیم ، چون حتی در میان درد و رنج، دست خدا در کار زندگی مان است .

 

پس به یاد داشته باش دفعه دیگر اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند .



نظرات شما عزیزان:

نیلوفر
ساعت11:03---18 آبان 1390


نیلوفر
ساعت10:59---18 آبان 1390
من كه ميدانم به دنيا اعتباري نيست نيست

بين مرگ و آدمي قول و قراري نيست نيست

من كه ميدانم اجل نا خوانده و بيداد گر

سر زده مي آيد و راه فراري نيست نيست

پس چرا عاشق نباشم



arezoo
ساعت11:04---12 آبان 1390
عاشق دیوانه ام از خود ندارم خانه ای

عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای

عاشقت گشتم گفتی که من دیوانه ام

عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای


l̶̶♥̶̶v̶̶e arezo
ساعت10:30---12 آبان 1390
ممنونم ک اومدی

تنها
ساعت23:14---11 آبان 1390
پرنده گفت : " چه بويي ، چه آفتابي ، آه

بهار آمده است

و من به جستجوي جفت خويش خواهم رفت . "





پرنده از ايوان

پريد ، مثل پيامي پريد و رفت

پرنده کوچک بود

پرنده فکر نميکرد

پرنده روزنامه نميخواند

پرنده قرض نداشت

پرنده آدمها را نميشناخت

پرنده روي هوا

و بر فراز چراغ هاي خطر

در ارتفاع بي خبري ميپريد

و لحظه هاي آبي را

ديوانه وار تجربه ميکرد





پرنده ، آه ، فقط يک پرنده بود


l̶̶♥̶̶v̶̶e arezo
ساعت10:37---11 آبان 1390
سلام خوشحال میشم ب من سر بزنی پس زودی زودی بیا ب نزد این دوست منتظرت

مهلا
ساعت8:08---11 آبان 1390
$$$$$$_______________________________$$$$$
__$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$*
___$$$$$$$$$$,,آپم دوست گلم.. .,,$$$$$$$$$$*
____$$$$$$$$$$$$___ .___.___$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$,_ .____. _,,$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$,, .__, _$$$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$
______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$****
__________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,,
_____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,,
____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$
___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,,
_,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ * ,,
*____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____*
______,;$*$,$$** ____________** $$***,,
____,; *___ _.*__________________*___ *,,
,,,,.;*____________---____________ _ ____ **,,,,


arezoo
ساعت22:09---10 آبان 1390
دل من تنها بود

دل من هرزه نبود

دل من عادت داشت

که بماند یک جا

به کجا؟

معلوم است

به در خانه ی تو

دل من عادت داشت

که بماند آن جا

پشت یک پرده تور

که تو هرروز آن را

به کناری بزنی

دل من ساکن دیوارو دری

که تو هرروز از آن می گذری

دل من ساکن دستان تو بود

دل من گوشه یک باغچه بود

که تو هرروز به آن می نگری

دل من رادیدی؟

ساکن کفش تو بود

یادت هست؟


lovelorn
ساعت21:47---10 آبان 1390
دوبـــــــــاره

از خوابــــ پریده امــــ

نفســـ هایم به شـماره افتاده انــــد

و اشک می ریزم

خــــــوابت را دیده ام

دوبــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــاره

منـــــــــــ !

دوبــــــــــــــــــــــ ــــــــــــ ــــــــاره

تـــــــــو!

دوبــــــــــــــــــــــ ــــــــــ ــــــــــاره

آغوشـــــــــتـ !

هرم نفـــــــــــس هایتـــــــــ

هنوز گرم اســـــــــــتـ

ناگهانـــــ

صـــــــــــدای مــــَـــــــردانه ای زیر گوشمـــــــــــ میپرســـــــد:

بــــــــــاز هــــــــــــــم کابوسـ دیدی عزیزم ؟


مهران
ساعت17:15---10 آبان 1390
سلام
چطوری؟
من آپم
منتظرما
بدو بیا


مهلا
ساعت15:50---10 آبان 1390
من خدا را دارم
سفری می باید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت
هر کجا ترسیدی
از سفر لرزیدین
تو بگو از ته دل:
من خدا را دارم
من و سازم چندیست که فقط با اوییم


nafas
ساعت15:07---10 آبان 1390
خیلی هم زیبا...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 10 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 12:50 توسط بشار|


آخرين مطالب
» سلام عزیزان
» گل صداقت
» دنیا
» دیدار
» عشق
» عیب کار
» محرم اسرار بودن قابلیت می خواهد ...
» آسمان آبی
» یلدا
» چه حاصل
» بیچاره عاشیق
» جاده های عشق
» غروب
» و خدا زن را آفرید ...
» بیایید جواب تصدیق دعاهایمان را بفرستیم !!!
» ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد
» صوفی و خرش
» چه چیزی با ارزش تر است ؟
» بنام الله ...
» اول محرم هزار و چهار صد و سی و سه

Design By : Pichak